مبحث کارآفريني در علوم مهندسي و فني، مبحثي با قدمت و با دامنه مشخص است، اما درباره ربط کارآفريني با علوم انساني آنگونه که بايد، ادبيات نظري خاصي شکل نگرفته است. درواقع جزيرهاي عمل کردن دانشگاه، صنعت و بازار کار، اتفاقي تکراري حتي در حوزههاي فني است و اين جزيرهاي عمل کردن با شدت بيشتري در حوزههاي علوم انساني به چشم ميخورد..
محمدرضا زالي دکتراي خود را در سال 82 از دانشگاه تهران گرفته و تا سال 92 مشاور و راهنماي بيش از 20 پاياننامه بوده است. او همچنين داراي 7 کتاب تاليفي، 4 کتاب ترجمهشده، 17 مقاله بينالمللي و 39 مقاله داخلي است.
در دانشکده کارآفريني اولين چيزي که جلب توجه ميکند، فضاي کوچک و متفاوت دانشکده است. دفتر رياست دانشکده نيز بر خلاف اکثر اتاقهاي مديران در طبقه همکف است. همه اينها نشان ميدهد اينجا واقعا دانشکده کارآفريني است و خبري از سلسله مراتب بروکراتيک دستوپاگير نيست.
فضاي گفتوگو صميمي است و از هر دري صحبتي ميشود.
لطفا در ابتدا کمي درباره دانشکده کارآفريني بگوييد. در اينجا سرفصل دروس بيشتر در مورد چه موضوعاتي است؟
ما در دانشکده چهار گروه و دپارتمان به نامهاي «کسبوکار جديد»، «کارآفريني سازماني»، «کسبوکارهاي فناورانه» و «توسعه کارآفريني» را طراحي کردهايم.
در گروه آموزشي کسبوکارهاي جديد تلاش ما بيشتر بر اين است که دانشآموختگان اين حوزه، کسبوکار جديدي را براي خودشان راهاندازي کنند و منظور از اين رشته، کسبوکارهاي جديد ولي غيرفناورانه مانند خدماتي، گردشگري و غيره است. در گروه آموزشي سازماني، ما به دنبال تربيت دانشجوياني هستيم که آنها بتوانند سازمانهاي موجود کشور را تبديل به سازمانهاي کارآفرين کنند و کارآفريني را در دل ساختارهاي سازمان نهادينه کنند. هدف گروه ديگر ما، يعني گروه کسبوکارهاي فناورانه، ايجاد و توسعه کسبوکارهاي فناورانه و با تکنولوژي بالا به دست دانشجويان اين رشته است. در گروه توسعه نيز تاکيد ما تربيت مشاور و مربي کارآفريني است.
اساسا دانشکده کارآفريني سه ماموريت اساسي دارد. ماموريت اول آن تربيت و پرورش کارآفرين است، با اين انگيزه که دانشجويان اينجا خودشان بتوانند براي خودشان کسبوکار و استارتآپي را طراحي و اجرا کنند. ماموريت دوم پرورش دانشجوياني است که بتوانند مربي و منتور کارآفرينان ديگر باشند. ماموريت سوم نيز ارائه خدمات در جهت توسعه کارآفريني در کشور است
آيا تا کنون از دل اين دانشکده و از طريق دانشجويانش، کسبوکار موفقي در سطح کشور بيرون آمده است؟
بله. خيلي زياد.
ميتوانيد تعدادي از آنها را نام ببريد؟
براي مثال خانم پروين برادران که محصولات دانشبنيان توليد ميکند. او شرکت دانشبنيان کوهرنگ را تاسيس کرده و داراي 12 ثبت اختراع و 10 محصول دانشبنيان است. مالچ سلولزي پليمري براي تثبيت ريزگردهاي روان در بيابانها و کويرها از اختراعات اين دانشجوي دکتري ماست و اين اختراع او حدود 400 ميليون تومان جايزه از نهاد رياست جمهوري گرفته است. هماکنون نيز او براي تثبيت نمکزارهاي درياچه اروميه در حال انجام پروژه است.
ميتوانيد مثال ديگري هم بزنيد؟
داستانهاي کارآفريني دانشجويان دانشکده ما در وبسايت دانشکده به زبان فارسي و انگليسي موجود است. اما بهطور کوتاه ميتوانم به پروژه تعويض خودکار علمکهاي برق شهري يا وبسايت گلدونک که سفارش آنلاين گل است، اشاره کنم.
با توجه به اينکه دانشکده کارآفريني دانشکده تحصيلات تکميلي محسوب ميشود، دانشجويان کارشناسي ارشد و دکتراي شما قبلا در دوره کارشناسي بيشتر در چه رشتههايي در حال تحصيل بودهاند؟
ما از همه دانشکدهها و رشتهها براي دانشکده کارآفريني پذيرش داريم، اما جديدا از رشتههاي فني دانشجويان بيشتري آمدهاند.
آيا دانشکده کارآفريني علاقه دارد از رشتههاي ديگر مانند علوم انساني هم پذيرش داشته باشد؟
رابرت کلارک استاد جامعهشناسي است که در سال 1993 مفهوم جديدي به نام دانشگاه کارآفرين را خلق کرد. لذا اين مفهوم از رشته جامعهشناسي وارد شده است و او به جاي سهگانه دانشگاه، صنعت و دولت، دانشگاه کارآفرين را مطرح ميکند. او ميگويد اگر قرار است علمي نافع باشد، بايد نفعش به جامعه برسد و دردي را دوا کند. بنابراين ما از رشتههاي علوم انساني استقبال ميکنيم.
وضعيت آکادمي کارآفريني ايران در مقايسه با دنيا چگونه است؟
در دنيا سه نسل از دانشگاهها وجود دارند: 1. دانشگاه آموزشمحور 2. دانشگاه پژوهشمحور 3. دانشگاه کارآفرين.
در ايران اغلب دانشگاهها در مرحله پژوهشمحوري قرار دارند.
از سال 2000 به بعد اکثر دانشگاههاي بزرگ مانند استنفورد، امآيتي، هاروارد و برکلي به سمت ايجاد دانشگاه کارآفرين رفتهاند و دانشگاه کارآفرين محسوب ميشوند.
در آمريکا مجله فوربز هر ساله دانشگاههاي کارآفرين را رتبهبندي ميکند و در انگلستان نيز شوراي ملي آموزش کارآفريني بر اساس يک مدل، دانشگاههاي بريتانيا را از حيث کارآفريني ارزيابي ميکند. اين روند در ساير کشورهاي اروپا نيز دارد اتفاق ميافتد و دانشگاهها به سمت دانشگاه کارآفرين بودن در حال تغيير مسير هستند.
تعريفتان از دانشگاه کارآفرين چيست؟
دانشگاه کارآفرين دانشگاهي است که در کنار آموزش و پژوهش، فرصتهاي کارآفرينانه دانشبنيان را شناسايي، ارزيابي و بهرهبرداري ميکند. اگر دانشگاه کارآفرين باشد، ميتواند از فرصتهايي که به دست ميآورد، خوب تجاريسازي کند و در قالب شرکتهاي دانشبنيان خودش آن را به يک کسبوکار جديد تبديل کند.
الان دانشگاه امآيتي يازدهمين اقتصاد جهان است. دانشگاه تکنولوژي، ربات و ايده توليد ميکند و بايد بتواند آن را تجاريسازي کند. اين امر فقط مختص اروپا نيست و دانشگاه ملي سنگاپور نيز يک دانشگاه کارآفرين است. اين دانشگاه هدف خود را تبديل مدل دانشگاه انگليسي به دانشگاه کارآفريني بيان کرده است و منظورشان از مدل انگليسي، مدل مبتني بر پژوهشمحوري است.
دانشکده کارآفريني دانشگاه تهران جز در زمينههاي آموزشي و پژوهشي، چه خدماتي به دانشجويان ارائه ميدهد؟ منظورم خدماتي در جهت ايجاد و توسعه کسبوکار است.
ما در ابتداي راه و چشمانداز دانشکده کارآفرين شدن هستيم. ما در سطح دانشکده، به جز بحثهاي آموزشي که وظيفه اصلي ماست، سعي کردهايم اکوسيستم دانشکده کارآفريني را به گونهاي طراحي و خلق کنيم که دانشجويان و دانشآموختگان اين دانشکده تبديل به کارآفرين شوند. يعني کافي است دانشجو تنها ايده يا قصد فعاليت کارآفرينانه داشته باشد.
يکي از کارهايي که ما انجام دادهايم، ايجاد «ميز مشاوره کسبوکار» است که هر يکشنبه از ساعت 14 در دانشکده شروع ميشود و هر هفته چند نفر از کارآفرينان برتر کشور در آن حضور پيدا ميکنند و تجربيات خود را در اختيار دانشجويان ميگذارند.
يکي ديگر از کارهاي ما که در جهت خلق اکوسيستم کارآفريني کردهايم، برپايي نمايشگاه دستاوردهاي دانشبنيان دانشجويان است که در آن شبکه کارآفريني دانشجويان شکل ميگيرد و ميتوانند علاوه بر معرفي محصولات خود، آنها را به فروش نيز برسانند. در اين نمايشگاه ما به بهترين ايدهها جايزه ميدهيم و اين فضا به دانشجويان کمک ميکند تجربه حضور در يک نمايشگاه دانشگاهي دانشبنيان را داشته باشند تا بعدا شبکه خود را توسعه دهند.
بگذاريد کمي از فضاي دانشکده شما فاصله بگيريم و درباره کارآفريني در حوزه علوم انساني بيشتر صحبت کنيم. يکي از مباحث پرتکرار در زمينه علوم انساني، لزوم توجه افراد اين حوزه به تجاريسازي علوم انساني و ايجاد ارزشافزوده به واسطه علم است. از نظر شما بهطور مشخص در حوزه علوم انساني چگونه ميتوان کارآفرين بود و چه عرصههاي جديدي نسبت به گذشته را ميتوان روبهروي اين رشته متصور شد؟
به نظر من ابتدا بايد کارآفريني را تعريف کنيم و سپس بر اساس تعاريف متعدد از اين مفهوم بگوييم که در چه رشتهاي فضاي بيشتري براي کارآفريني مهياست.
کارآفريني مانند تمام علوم تعاريف متعددي دارد، ولي معمولا دو تعريف از کارآفريني بيشتر ارائه ميشود؛ تعريف عام و ديگري تعريف خاص. در تعريف عام و گسترده کارآفريني را اينگونه ميتوان توضيح داد: کارآفريني فرايند راهاندازي و توسعه کسبوکار جديد است.
در تعريف خاص از کارآفريني که بيشتر با هدف تمايز علم کارآفريني از ساير رشتهها بيان شده است، اين علم بدين گونه تعريف ميشود: کارآفريني فرايند شناسايي، ارزيابي و بهرهبرداري از فرصتهاي کسبوکاري جديد است.
تمرکز من بيشتر روي تعريف اول و همان تعريف عام از کارآفريني است و اکثر دانشمندان علم کارآفريني و همچنين ديدهبان جهاني کارآفريني تعريف عام را مبناي فعاليتهاي علمي خود قرار دادهاند.
با اين تعريف از کارآفريني ميتوان بررسي کرد که در چه رشتهاي از رشتههاي علوم انساني ميتوان کارآفريني کرد و کسبوکار جديدي را راهاندازي کرد. طبق همين تعريف و براي مثال، اگر يک استاد جامعهشناس و تحصيلکرده رشتههاي علوم اجتماعي در رشته تخصصي خود کسبوکار جديدي را راهاندازي کند، آنگاه ميتوانيم ادعا کنيم که او فعاليت کارآفرينانه انجام داده است.
به نظر من در تمام حوزههاي علوم انساني (علوم اجتماعي، مديريت، اقتصاد، زبان، الهيات، علوم سياسي و...) پتانسيل کارآفريني وجود دارد و تنها تفاوت اين است که ممکن است در رشتهاي اين پتانسيل بيشتر و در رشتهاي کمتر باشد.
براي مثال اگر در يک استان ايران با يک پديده اجتماعي مانند نرخ بالاي خودکشي مواجه باشيم، جامعهشناسي آسيبهاي اجتماعي بايد بتواند به جامعه کمک کند نرخ خودکشي، بزهکاري و پرخاشگري... کاهش يابد. اگر از اين مثال بخواهيم به مدلي براي کسبوکار برسيم، يک دانشآموخته علوم اجتماعي ميتواند در آن استان، شرکتي را تاسيس کند که هدفش آموزش رفتارهاي شهروندي براي کاهش نرخ جرم و جنايت در استان است. مخاطب اين شرکت ميتواند در مکانهايي باشد که عموم مردم به آن مراجعه ميکنند، مانند شهرداري، استانداري، فرهنگسرا، دادسرا و...
بنابراين در حوزه آموزشي و پژوهشي در رشتههاي علوم انساني ميتوان فرصتهاي بالقوه کارآفرينانه را شناسايي کرد که اين کسبوکارها عموما مانند ديگر کسبوکارهاي دانشگاهي عموما دانشبنيان (knowledge base) هستند.
نوع ديگري از اين دسته فعاليتها ميتواند فعاليتهاي انجياُ باشد که هدف از آن ايجاد ارزش اجتماعي است و نه انتفاع. براي مثال ايجاد يک انجياُ که هدف از تاسيسش کاهش تخلفات رانندگي است، ميتواند در اين دستهبندي قرار گيرد. بنابراين هم ميتوان به مدلهاي تجاري فکر کرد، هم مدلهاي مبتني بر ايجاد ارزش اجتماعي.
نکاتي که تاکنون اشاره کرديد، بيشتر ناظر بر روندهاي فرهنگسازي به وسيله علوم انساني بود. اما چگونه ميتوان از اين مدلها پول درآورد؟
براي تشريح مدل مشخص کسبوکار بايد فکر کرد. ولي براي مثال در تهران آنچنانکه مشاهده ميکنيم، شهرداري بيلبوردهايي در شهر نصب ميکند براي آموزش رفتارهاي شهروندي. اگر شما شرکتي در زمينه آموزش رفتارهاي شهروندي داشته باشيد، شهرداري ميتواند مشتري شما باشد.
مثالهاي شما براي کارآفريني در حوزه علوم انساني بيشتر متمرکز بر رابطه گرفتن افراد اين حوزه با دولت و حاکميت است. آيا بازارهاي بالقوه علوم انساني فقط حکومت و حاکميت است؟
نه الزاما. ما شرکتهاي بزرگ صنعتي داريم که آنها هم نيازمند گرفتن آموزش در حوزه رفتارهاي شهروندياند. براي مثال شرکت ايرانخودرو کارگران و کارمندان تازهکاري دارد که تازه از دبيرستان خارج شدهاند و هنوز بهطور کامل اجتماعي نشدهاند و ايرانخودرو ميخواهد به اين افراد آموزشهاي لازم را براي اجتماعي شدن بدهد. اين وظيفه تحصيلکرده علوم انساني است که اين آموزشها را به اين کارگران و کارمندان بدهد.
چگونه ميتوان کسبوکاري در حوزه علوم انساني داشت که کارش ارائه خدمات مستقيم به مشتري باشد و نه ارائه خدمات از طريق شرکتهاي ثالث؟
کارآفريني چندبعدي و ماهيتا اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي است و بهخاطر همين موضوع بينرشتهاي محسوب ميشود. يکي از مفاهيمي که ما در کارآفريني به آن توجه ميکنيم، مفهوم «شبکه اجتماعي کارآفرينانه» است. براي مثال شرکتي ميتوان تاسيس کرد که کارش ايجاد يک شبکه و وصل کردن افراد کارآفرين به يکديگر است. چون کارآفريني در يک خلأ اتفاق نميافتد و نياز به يک بستر اجتماعي دارد. از اين منظر خدمات شرکت تازه تاسيسشده ميتواند مستقيما به مشتري ارائه شود.
براي مثال هفته پيش يکي از اساتيد دانشگاه AUB (دانشگاه آمريکايي بيروت) با من تماس گرفت و ميخواست با شتابدهنده رابطه برقرار کند. از آنجا که من با اين استاد همکار بودم و 14 مقاله آياسآي با يکديگر کار کرده بوديم، او را به اين شتابدهنده معرفي کردم. اين نوعي matchmaking است که در يک شرکت با هدف ايجاد شبکه اجتماعي نيز ميتواند اتفاق بيفتد.
درواقع يک دانشآموخته علوم انساني و در اين مثال دانشآموخته علوم ارتباطات اجتماعي که دانش شبکههاي اجتماعي را خوانده است، ميتواند بستري را فراهم کند که افراد کارآفرين با يکديگر متصل شوند و از اين راه کسبوکار ايجاد کند.
به نظر شما چرا صنعت در ايران به معناي کلي آن نياز چنداني به علوم انساني حس نميکند؟ ريشه اين عدم نياز، در غيرکاربردي بودن مفاهيم علوم انساني براي صنعت است يا عدم درک صنعت از مفاهيم کاربردي علوم انساني؟ بهطورکلي چگونه ميتوان صنعت و علوم انساني را به يکديگر نزديک کرد؟
بهزعم من دوطرفه است، ولي اينکه چهکار بايد کرد، از ديد من مهم است. طبق آييننامه داخلي دانشگاه، هر پنج سال بايد برنامههاي درسي بازنگري شود و اين مهم است که بازنگري دروس و سرفصلها، با توجه به بازار کار بالقوه رشتههاي دانشگاهي باشد. براي مثال اگر قرار است سرفصل جرمشناسي را عوض کرد، بايد با رئيس سازمان زندانها، نيروي انتظامي، کلانتري و... صحبت کرد و از آنها براي تغيير سرفصل دروس مشورت گرفت. وقتي اين مراکز حس کنند دانشگاه در حال آموزش مسائلي است که بايد خود آن مراکز به مردم آموزش دهند، از فارغالتحصيل دانشگاه براي کار در آن مرکز بيشتر استقبال ميکنند.
راهکار ديگر دعوت از مسئولين مرتبط با دروس ارائهشده براي ارائه نقطه نظراتشان سر کلاسهاي درس است. براي مثال، در درس آسيبهاي اجتماعي ميتوان معاونت آسيبهاي اجتماعي شهرداري، رئيس سازمان زندانها، نيروي انتظامي و... را دعوت کرد تا سر کلاس دانشگاه صحبت کنند. اين باعث ميشود تجارب دنياي واقعي اين افراد در کنار تعليمات اساتيد به دانشجويان منتقل شود. اين تعاملات باعث ميشود ربط دانشگاه و حوزه کار حفظ شود. بنابراين مشکل دوطرفه است و بايد از شيوههاي جديدي استفاده کرد تا اين آسيب برطرف شود.
نکاتي که شما اشاره کرديد، بيشتر در جهت کاربردي کردن علوم انساني براي صنعت بود. وظيفه صنعت براي ايجاد اين تعاملات چيست؟
صنعت هم بايد همين کارها را انجام دهد. ولي از آنجا که دانشگاه مسئول آموزش است، اين وظيفه بيشتر بر دوش ما دانشگاهيان است و ما بايد بيشتر تلاش کنيم که به صنعت نزديک شويم.