1  |  0

دنیای کارآفرینان؛ اشتغالزايی حس لذتبخشی است

دنیای کارآفرینان؛  اشتغالزايی حس لذتبخشی است

آپامه حاصل دست‌ رنج مریم دیانتی است؛ دختری از ترکمن صحرا و متولد 59؛ دختری که پانزده سال از عمر خود را در دنیای حقوق و وکالت گذراند و به دلایل خانوادگی به کارآفرینی روی آورد. او با پنج سال پشتکار توانست دو سال دختر نمونه و کارآفرین شود و یک سال هم عنوان دختر بازرگان نمونه استان گلستان را از آن خود کند. دختری که تلاش‌هایش عنوان جوان کارآفرین را نیز برایش به ارمغان آورده است. در ادامه قصه کارآفرین شدن مریم دیانتی را می‌خوانیم.
چرم چطور و چگونه راهش را به زندگی شما باز کرد؟
گویا زندگی از همان ابتدای خلقت تصمیم داشت همیشه به یک شیوه نچرخد و بازی های ریز و درشتش را به رخ بکشد. سالهای نه چندان دور ساکن تهران بودیم و از آنجا که تحصیلاتم در زمینه حقوق بود، در دانشگاه همین رشته را تدریس میکردم و کارشناس دادگستری بودم. پانزده سالی به همین شیوه زندگی را می گذراندم تا اینکه به دلیل مشکلات خانوادگی ناچار به مهاجرت شدیم و قرار بر این شد که ادامه زندگی را در شمال کشور تجربه کنیم. مهاجرت در واقع بهانه ای شد برای اینکه زندگی چهره دیگری را برایم به نمایش بگذارد. به دانشگاه ها برای تدریس مراجعه کردم تا در زمینه تخصصم کارم را در شمال ادامه بدهم، اما سهمم پاسکاری بین دانشگاه ها شد. قصه دادگستری ها نیز به همین منوال بود و ناآشنایی و عدم استقبال از سابقه و تخصصم عایدی جز افسردگی برایم نداشت. عادت به زندگی در کلانشهری همچون تهران و بیکاری دست به دست هم دادند تا افسردگی بر من غلبه کند. در آن دوران مادرم در یک مجتمع آموزشی به هنرجویان خیاطی یاد می داد؛ مجتمعی که از طرف سازمان فنی و حرفهای مدرک اعطا می کرد. اصرار مادرم و فرار از افسردگی هر دو باعث شدند مدیریت آموزشگاه را به عهده بگیرم. در آموزشگاه کلاس چرمدوزی نیز برگزار می شد. دیدن کیف های چرم دست هنرجویان شد آغاز آشنایی من با چرم.
از اینجا شما علاقهمند به کار چرمدوزی شدید، اما چطور چرم مسیر زندگیتان را عوض کرد؟
من دختری بودم با شخصیت مردانه که به کار بیرون از خانه عادت داشت و تا آن زمان نخ و سوزن به دست نگرفته بود، اما دیدن کیف های چرم در دست هنرجویان کنجکاوم کرد تا این هنر را بیاموزم و اینگونه چرم خود را با من و زندگی ام عجین کرد و راهی نو پیش رویم گذاشت. چرمدوزی را در همان آموزشگاه یاد گرفتم. البته سطح آموزش پایین بود و من این را احساس می کردم. برای همین یاد گرفتن بیشتر را به تنهایی ادامه دادم. اگر اشتباه نکنم تنها پانزده روز دوره های آموزشگاه را گذراندم و بعد از آن دست از آموختن نکشیدم تا جاییکه الگوهایی را نیز ابداع کردم. درواقع در آن پانزده روز تنها با پایه کار آشنا شدم. مدتی ادامه دادم و با اینکه فوت و فن کار را آموخته بودم، اما این برایم کافی نبود. دوست داشتم کارگاهی برای خودم داشته باشم.
آرزوی کارگاه داشتن را چطور برای خودتان محقق کردید؟
پنجاه هزار تومان پول داشتم و با همان آستین بالا زدم برای داشتن کارگاه؛ کارگاهی به اندازه یک اتاق در مجتمع آموزشی که مادر در آن خیاطی یاد میداد. با همان پول وسایل مورد نیازم را تهیه کردم تا به آرزویم نزدیکتر شوم. از همان اول هم برای کسی کار نمیکردم. خوب به خاطر دارم که اولین کارم پنجاه یا هفتاد عدد کیف پول و کیف دوشی بود که همه آنها را به همسایه ها و فامیل و دوستان فروختم و سیصد هزار تومان درآمد کسب کردم که آنها را هم جنس خریدم تا دوباره کار کنم. حس خوبی بود بعد از گذراندن دوران سخت افسردگی و بیکاری. در حال حاضر پنج سال از آن روزها میگذرد.
از پنج سال پیش بگویید؛ از رویاهایتان و سختی هایی که داشتید.
من از همان اول آرزوهای بزرگ داشتم و کمی هم در رسیدن به این آرزوها عجله کردم. از همان ابتدای کار هم تولید میکردم و هم میفروختم. اول دست تنها به همه این کارها میرسیدم، اما بعد نیرو گرفتم و پرتلاش کار را ادامه دادم. ابتدای راه بودم و به دفتر فروش و برند شدن و کارت بازرگانی داشتن می اندیشیدم. برای همین هم بود که برای رسیدن به این خواسته ها از همان ابتدای کار اقدام کردم. به طوریکه خیلی از فعالیتم نگذشته بود که دفتر فروش برای خودم دست و پا کردم و در اسکله بندر ترکمن مغازهای اجاره کردم. یادش بهخیر مغازه را خودم اداره میکردم و برایش پروانه کسب هم گرفته بودم.
از سال اول فعالیت تان بگویید. اولین نمایشگاهی که در آن شرکت کردید، چه احساسی داشتید؟
یک سالی بود که سرنوشتم با چرم و چرمدوزی گره خورده بود که به من اطلاع دادند قرار است نمایشگاهی در بندر ترکمن برپا شود. برای من که در هیچ نمایشگاهی شرکت نکرده بودم، میتوانست تجربه خوبی باشد. برای شرکت در نمایشگاه ترغیب شدم و به همین خاطر در بهمن ماه همان سال، قبل از شرکت در نمایشگاه، پنج نفر نیروی کار گرفتم؛ برشکار، دوزنده، چرخکار، سمبهکار، چسبکار. با اینکه این ماجرا به پنج سال پیش برمیگردد، اما یادم هست که هزینه نمایشگاه بالا بود و من برای گرفتن غرفه چهارصد هزار تومان هزینه کردم. تجربه شیرینی بود و با اینکه هزینه زیادی کرده بودم، اما فروشم چشمگیر بود و درآمد خیلی بیشتر از انتظارم بود. برای همین با درآمدم اجناس بیشتری خریدم تا کار را ادامه بدهم. واقعیت این است که این نمایشگاه انگیزه زیادی به من داد. آن دوران اجناس ارزانتر بود و با یک میلیون کارگاهم پر از جنس میشد.
آیا در این مسیر پنج ساله اشتباهی مرتکب شده اید که اگر به گذشته برگردید، دیگر تکرارش نکنید؟
بله، اشتباه من این بود که از سال دوم فعالیتم به دنبال دفتر فروش و برند شدن رفتم. البته این به دلیل وسعت کارم نبود، بلکه به کارم اطمینان داشتم و می دیدم که در حال بزرگ شدن و دیده شدن هستم. این حس از اینجا نشأت میگرفت که من در نمایشگاههای صنایع دستی و آزاد شرکت میکردم و به چشم میدیدم که تنوع و مدلهای من بیشتر از رقبای دیگر است؛ محصولاتی با طرحهای زیباتر و تمیزتر به طوری که بیشتر خریداران باور نمیکردند محصولات ما کار دست باشد، اما رفتن به دنبال برند، آن هم در سال دوم اشتباه بود، چون کار در بازار به شما این اجازه را نمیدهد که به آینده اطمینان داشته باشید و بدانید در آینده قرار است چه اتفاقی بیفتد. من میتوانستم سرمایهای را که صرف این موضوع کرده بودم، برای بازاریابی و وسعت کار خرج کنم و نتیجه مطلوبتری بگیرم. اگر در حال حاضر هم به گل نشسته ام، به خاطر همان دوران است.
لطفا از بالا و پایین شدن بازار و نحوه فعالیت تان بگویید.
من برای اینکه بتوانم به آرزوی برند شدن برسم، در نمایشگاهها شرکت میکردم؛ بهطوری که ماهی یکبار شرکت در نمایشگاههای مختلف جزو برنامهام بود. سالهای اول و دوم نمایشگاهها خیلی خوب بودند و درآمد بالایشان من را ترغیب میکرد و انگیزهام را بالا میبرد. آنقدر از درآمد نمایشگاهها رضایت داشتم که برای هر نمایشگاه کلی هزینه میکردم. در کنار هزینه نمایشگاهها، هزینههای پروانه کسب و دفتر فروش و... را هم داشتم؛ هزینه هایی که برای دختری بدون پشتوانه بالا بود. من از خانواده متوسط رو به ضعیف بودم و پدر و مادری نداشتم که بخواهند کمک مالی کنند یا ارثی برایم بگذارند. برای همین تمام هزینه ها را از درآمد خودم میدادم. در آن دوران واقعا بازاری جز نمایشگاهها نداشتم. خصیصه ای که در استان گلستان وجود دارد این است که افراد هر چیزی را احتیاج داشته باشند، میآموزند. برای همین بازاری برای اجناسم نمی یافتم. در چنین شرایطی رقبا نیز زیاد بودند، چون در بندر ترکمن وقتی حرفهای باب میشود اکثریت آن را میآموزند. تا جایی وارد آن حرفه میشوند که بازار اشباع شود و بعد از آن سراغ حرفه دیگری میروند. کیفدوزی نیز تا جایی اشباع شده بود که دیگر بازاری نداشت و مشتریان من جهانگردان و مسافران بودند. مدتی فروشنده گرفتم تا در نمایشگاهها اجناسم را بفروشد. در آن دوران تولیدم در حال افت بود و همان اجناس قدیمی را تولید میکردم. بعد از مدتی دفتر فروشم را بستم و تمرکزم را گذاشتم روی کارگاهم. نیروی کاری ماهری که با هزینه های من همخوانی داشته باشد، نمی یافتم و برای همین تمام کارها به دوش خودم بود. در حال حاضر هم اگر بخواهم کاری را به کسی بسپارم باید تمام جزئیات آن را بگویم و در کنارش باشم تا نحوه کار را بیاموزد و دوندگیها و ریزهکاری های من را ببیند تا بتواند رویه متداول را ادامه بدهد.
آیا تاکنون طعم ورشکستگی را چشیده اید؟
خدا را شکر به اندازهای که به گل بنشینم، نه، اما میتوانم بگویم در حال حاضر به یک کمآبی شدید برخوردهام و عن قریب است به گل بنشینم.
آیا از تسهیلات بانکی برای کارتان بهره برده اید؟
بله، در بازه زمانی به دلیل بدهی  ها و مشکلاتی که داشتم اقدام به گرفتن وام کردم. از جایی که به جهاد سازندگی وابسته بود، وام درخواست کردم که من را معرفی کردند به بانک مهر اقتصاد؛ وامی بیست میلیونی با بهره هفده درصد که در حال حاضر اقساط سنگینش را پرداخت میکنم.
تاکنون برای چند نفر اشتغالزایی کرده اید؟
طی این پنج سال خیلی ها وارد کارگاه شدند، درس خواندند و دانشجو شدند، ازدواج کردند و بچه دار شدند. البته هنوز هم عدهای برای کار مراجعه میکنند، ولی تصمیم گرفتهام تا زمانی که بازار قطعی نیافته ام، نیرو جذب نکنم. تا چند وقت پیش بیست و پنج نفر با من کار میکردند که از آنها ده نفر در حال حاضر در کارگاه هستند و به طور مستقیم با من کار می کنند. آپامه هنوز به شیوه سنتی فعالیت میکند یا به رسم جدید وارد بازار فروش اینترنتی نیز شده است؟
بله، ما همچنان به شیوه سنتی کار میکنیم. در واقع توانایی خرید تجهیزات را ندارم. وقتی بازاری وجود ندارد چرا باید ریسک کنم؟ شرایط مالی در بازار حرف اول را میزند و برای همین من نتوانستم فروش اینترنتی داشته باشم. البته با دیجیکالا صحبتهایی داشته ام تا محصولاتم را برای فروش بگذارد، اما متاسفانه هنوز اقدامی از سمت آنها نشده است. با چند فروشگاه اینترنتی دیگر هم رایزنیهایی داشتهام، اما همگی بیفایده بوده اند.
شما از مشکلات بسیار و نبود بازار گفتید. با این شرایط چه چیزی باعث شد مریم دیانتی رو به جلو حرکت کند؟
آدمی آفریده شده تا همیشه نگاهش رو به جلو باشد. برگشت به گذشته یا ایستادن و دست روی دست گذاشتن یعنی تسلیم مشکلات شدن و به اعتقاد من این تسلیم بودن پسندیده نیست. هیچ تلاشی بی پاسخ نمی ماند و بیشک در زمان مقرر تلاشها به ثمر می نشینند. من عضو تعاونی نیز هستم و همیشه آنجا به ما انرژی مثبت می دهند و همیشه تاکید بر این است که مثبت فکر کنیم.
مریم دیانتی تا به امروز به کوچه بنبست ناامیدی رسیده است؟
خیلی وقتها پیش آمده که ناامید شدهام. روزی مشکلات آنقدر زیاد شده بود که خستگی به جانم مانده بود؛ بدهکاری بالا، درآمد پایین و... در آن زمان درآمد نمایشگاهها نیز فقط کفاف ایاب و ذهاب را میداد و سه ماهی میشد که حقوق نیروهایم را نداده بودم. در اوج ناامیدی آمدم کارگاه و انگیزهای نداشتم. یکی از بچه ها که با من کار میکرد برایم چای ریخت و جملهای گفت که باعث قوت قلبم شد و ناامیدی را فراموش کردم. او گفت: «مریم جون من هر روز وقت نماز دعات میکنم که منو از کارگری تو خونه مردم نجات دادی.» نمیگویم درآمدم بالاست، اما شکر. باید اعتراف کنم که من دو مشکل داشتم؛ یکی اینکه هیچ وقت پشتوانه مالی نداشتم و کم و بیش همیشه روی پای خودم ایستادهام و دوم اینکه برای چیزهایی که نباید هزینه میکردم، هزینه داشتم مثل برند شدن و اجازه کسب و شرکت تعاونی. البته این کارها باید انجام میشد، اما من کمی عجول بودم و زود این حوزهها را شروع کردم. دوستانی دارم که سالهاست کار تولید میکنند و تازه از من برای برند شدن و سایر مسائل مشورت می گیرند. آنها معتقدند من اصولی پیش رفته ام و کارهای پایه ای داشته ام و کسی نمیتواند از کارم ایراد بگیرد.
آپامه از بازار کیف چرم دستدوز چه سهمی را به خود اختصاص داده است؟
در بخش کیف هیچ، اما در بازار فرش حرف اول را میزنم. واقعیت این است که در همه اصناف بازار خراب است. دست مردم پول نیست که بخواهند خریدی داشته باشند. شاید به نسبت سه، چهار سال پیش قیمتها خیلی تغییر نکرده باشد، اما مشکل اینجاست که مردم پول خرید ندارند. در حال حاضر هر مغازهای را میبینی نوشته «حراج به دلیل تغییر شغل». افراد زیادی را میشناسم که حوزه فعالیتشان را تغییر دادهاند تنها به این امید که در بازار بمانند. به قول قدیمی ها از این ستون به آن ستون فرج است. بازار آنقدر خراب است که اگر واقعا جوانی هم بخواهد، نمیتواند وارد آن شود. ریسک خیلی بالاست. هستند از قدیمی های بازار که حتی در پرداخت اجاره مغازه درمانده اند. در حال حاضر تولیدکنندگان کیف زیاد شده اند؛ فاخته، درسا، اهورا و... چرمهایی که زمانی کوچک بودند و در ابتدای کار کسی آنها را نمی شناخت، اما امروز هرکدام به نوبه خود برای خودشان برند قدری شدهاند، ولی در زمینه دوخت فرش چرم به جرئت میتوانم بگویم در ایران حرف اول را میزنم. در واقع فرش هندی را از دور خارج کردهام و بازار را در دست دارم. البته باید بگویم در بازار ایران فروشندگان کالای من را به نام ایتالیایی می فروشند چون به نام جنس ایرانی فروش نمیرود! فرش پوست چرم محصول جدیدی است که در اروپا و امریکا باب شده است. یک سالی میشود که فرش چرم تولید میکنم و با برند آپامهر به آلمان صادرات دارم.
آپامه شعبه هم دارد؟
سال سوم فعالیتم بود که به فکر کارت بازرگانی افتادم تا بتوانم برند بینالمللی بگیرم. با چند تن از صادرکنندگان صحبت کردم و در نهایت فردی را در تهران پیدا کردم که کالای من را میخرید و با نام خودش صادر میکرد. بخشی از محصولاتم را اینگونه صادر کردم و درآمدم بهتر شد تا جایی که برخی برای گرفتن نمایندگی فروش به من مراجعه میکردند. از شهرهای گنبد، اصفهان، اهواز، گچساران و حتی از اربیل عراق هم مراجعهکننده داشتم. همه این اتفاقات با بد شدن بازار همزمان شد و تنها توانستم با هرکدام یک سال همکاری کنم که فعالیت موفقی بود؛ وقتی کالای چینی بازار را اشباع کرده است و در حراج جنس را ده هزار تومان میفروشند، دیگر کسی کار دستدوز نمیخرد. البته باید بگویم محصولات ما با اینکه کار دست هستند، اما قیمت بالایی ندارند. بهعنوان مثال کیف چرم مصنوعی بیست و هشت تا سی هزار تومان فروخته میشود، در حالی که محصولات ما ده تا دوازده هزار تومان قیمت دارند. من تنها هدفم از قیمت پایین این است که مردم کالای داخلی را مصرف کنند، نه چینی.
شما اگر جای رقبا بودید، چه رویهای را در پیش میگرفتید؟
من اگر جای رقبا هم بودم با شرایط فعلی نمیتوانستم کاری کنم. تنها چیزی که به من و همه رقبا و کسانی که در عرصه تولید هستند کمک میکند، حمایت است. تولیدکننده داخلی نیازمند حمایت است. چند ماه پیش برای کاری به بازار تهران رفتم. چیزهایی از موفقیت آقایی که در تولید شلوار جین بود، شنیده بودم و برای مشورت گرفتن در زمینه بازار با کلی پرسوجو در بازار به سراغش رفتم. شلوارهای تولید خودش را با مارک ترک میفروخت به این خاطر که کالایش فروش برود! فرد تولیدکنندهای که کالایش را از مغازهای به مغازه دیگر میبرد برای فروش. باورتان نمیشود کارگاه بزرگی داشت با کلی چرخ و وسیله و پارچههایی که در حال پوسیدن بودند! روی چرخها به اندازه چند سانت خاک نشسته بود. آیا باید وضع تولیدکننده ما به این شکل باشد؟
راز ماندگاری کیف های چرم دستدوز آپامه چیست؟
کیفیت تنها دلیل ماندگاری اوست. من همیشه به مشتری میگویم جنس را ببر، دوست نداشتی برگردان؛ جنس مال من و پولت را عینا بگیر. البته تا به حال پیش نیامده و هر کسی کالایی خریده، مشتری شده، حتی آنهایی که عمده خرید نمیکنند.
صادرات در برنامه های شما جایی دارد؟
هشت ماهی میشود که دوندگیهای صادرات را شروع کرده ام، اما متاسفانه اتاق بازرگانی حمایت نمی کند. این عدم حمایت تا جایی است که شماره بازرگانها را به من نمیدهند. اتاق تعاون رایزنی هایی کرده، اما ناموفق بوده است. هیچکس حمایت نمیکند. گویا به آنها ابلاغ شده کمک نکنید. به سفارت آلمان زنگ زدم و با اتاق بازرگانی ایران و آلمان تماس داشتم، رایزنیهایی با اتاق بارزگانی ایران و ایتالیا داشتم، به دفتر سازمان توسعه اقتصادی ایران مراجعه کردهام، اما همگی بی فایده. من به دنبال وام و تسهیلات نیستم و تنها میخواهم من را با صادرکنندگان آشنا کنند. وقتی تولیدکنندگان از حمایت میگویند، همه فکر میکنند منظور تسهیلات است؛ در حال حاضر دویست میلیون تومان جنس در کارگاه من خوابیده و اگر کسی آنها را بخرد یا بازاری برای فروش داشته باشم، وضعیتم تغییر می کند. آن وقت برای پنجاه میلیون تومان وام از صندوق مهر رضا دو سال است دوندگی میکنم. می گویند ضامن نداری، باید سند بیاوری. خب من اگر ملک سندداری داشتم، میفروختم و میزدم به زخم زندگی ام، نه اینکه دو سال دوندگی کنم! متاسفانه تولیدکننده تنهاست؛ نه در ضمانتنامه ها یاریرسانی دارند، نه در دادن تسهیلات و نه در بخش صادرات. دلیل اینکه کشوری مانند آلمان چنین پیشرفت میکند برای این است که از تولیدکنندهاش حمایت کرده است. بهتازگی برای صادرات قوانینی وضع کرده اند که تنها دست و پا گیر است و بس. در این شرایط من تولیدکننده مجبورم با هزینههای بالا به ترکمنستان بروم، شاید بتوانم بازار کوچکی برای خودم دست و پا کنم. البته معلوم نیست موفق باشم یا نه! خب رفتن به کشورهای اروپایی هزینههای بالایی دارد، وگرنه حتما برای بازاریابی به آنجا هم میرفتم.
چرا با وجود همه مشکلات در این کار مانده اید؟
میتوانم بگویم چند دلیل دارد؛ اول اینکه آقا و سرور خودت هستی و این از همه چیز برایم مهمتر است. دوم اینکه اشتغالزایی حس لذتبخشی است که تنها باید چیشید و به آن پی برد. سوم اینکه در شرایطی که همه جویای کار هستند، تو کارآفرینی میکنی و این مشخصهای است که اهمیت بالایی دارد و تو را از همه متمایز میکند.
نگاه شما به صنعت کیف چرم دستدوز چیست؟
صنعت خوبی است و اگر حمایت شود بیشک همه ایرانیان میتوانند از محصولات آن استفاده کنند. صحبت از واگذاری به بخش خصوصی است؛ بخش خصوصی که اغلب فکر و ایده و تخصص ندارد. راه چاره ما این نیست. میگویند دو میلیون بیکار داریم، در حالی که در شهر کوچک من افراد زیادی هستند که برای کار مراجعه می کنند. اگر من حمایت شوم، بیشک به اندازه گستردگی و توانم برایشان کارآفرینی میکنم. ما باید خودمان به فکر باشیم. با حرف زدن کاری پیش نمیرود. من مجوز صنایع دستی و تعاونی دارم و همه مسئولان این عرصه من را می شناسند، اما وقتی پای عمل میرسد، در مراجعاتم تنها پاسکاری میکنند از این اداره به آن اداره و در نهایت میگویند روال اداری باید طی شود. تا کی باید تولید لنگ روال اداری بماند؟ اداره صنایع دستی زنگ میزند امسال چقدر تولید داشتید؟ در شش ماهه اول سال تولیدتان چه مقدار بود؟ روند کاری من شده تنها بیلان ادارات. همین ادارات که بیلانشان را با سوالات تولیدکنندگانی مثل من پر می کنند، یکبار از نزدیک به کارگاه ها سر نمیزنند تا ببینند امثال مریم دیانتی چطور و تحت چه شرایطی پای تولید ایستاده اند.

با عضویت در بیزنگار می توانید به بیش از 500 مقاله و ویدیو آموزشی و کاربردی به صورت طبقه بندی شده و به رایگان دسترسی داشته باشید.

درباره مدل کسب و کار، طرح کسب و کار، استارتاپ ناب، بوم ارزش پیشنهادی، خلاقیت و نوآوری، کارآفرینی کودکان، کارآفرینی زنان، کارآفرینی سازمانی، کارآفرینی اجتماعی، کمینه محصول پذیرفتنی، ایده پردازی و تجارب کارآفرینان موفق و شکست خورده بخوانید و ببینید.

عضویت سریع و رایگان

منبع: بنیاد ملی نخبگان
مطالب پیشنهادی:
درباره مدیراینفو

مدیراینفو ارائه دهنده تازه‌ترین اخبار و رویدادها، مطالب مفید، کاریکاتور، اینفوگراف و ویدیوهای کاربردی در حوزه کارآفرینی است؛ با عضویت در مدیراینفو می‌توانید به بیش از ۵۰۰ مقاله و ویدیوی آموزشی در حوزه‌های مختلف و به صورت طبقه بندی شده و رایگان دسترسی داشته باشید. (برای عضویت کلیک کنید)

ارتباط با ما

 تهران، ولنجک، ساختمان واحدهای فناور دانشگاه شهید بهشتی، طبقه منفی 2، واحد 216

 +98-21-22411360
 info [at] modirinfo.com