0  |  3

مشق کارآفرینی از 5 سالگی

مشق کارآفرینی از 5 سالگی

دوران کودکی را در خانه‌ای که حال و هوای معلمی داشت گذراند. پدر و مادرش هر دو آموزش و پرورشی بودند، گرچه بعدها عطای آموزش و پرورش را به لقایش بخشیدند و قبای معلمی را پیش از بازنشستگی از تن درآوردند اما بزرگ شدن در چنین بستری تصویر ذهنی دخترک از آینده را در معلمی بسته بود. وقتی برای زنگ انشا به موضوع «می خواهید در آینده چه کاره شوید» رسید پای تخته رفت و محکم گفت: می‌خواهم مدیر مدرسه شوم و آنچنان تصوراتش را به رشته تحریر درآورده بود که تحسین معلم را با نمره بیست و صد آفرین برانگیخت. در خانه راه می‌رفت و ادای مدیران مدرسه را درمی‌آورد. مانتو و مقنعه مادرش را می‌پوشید و با یک خط کش که برایش نماد مدیریت بود، معلم بازی می‌کرد. دوران مدرسه را با سودای معلمی به پایان برد اما در دانشگاه روانشناسی خواند. پس از فارغ‌التحصیلی دوباره به رؤیاهای بچگی‌اش سرک کشید و این بار مصمم‌تر از قبل آن را دنبال کرد تا در سال 85 مجوز تأسیس پیش دبستانی گرفت و رفت تا قدم به قدم به تصاویر کودکی‌هایش رخت عمل بپوشاند و همین شد که در کسوت مدیر پیش دبستانی سعی کرد هر آنچه را که می‌خواهد دانش‌آموزان و معلمان تحت مدیریتش انجام دهند با همکاری همه اعضای مدرسه انجام دهد. چند سالی گذشت تا رفتار و خواسته‌های به قول معروف بچه‌های امروزی در قبال پدر و مادرهایشان توجهش را جلب کرد، اینکه بچه‌های امروز کاملاً متفاوت از بچه‌های دیروز خواسته‌هایی از پدر و مادر دارند که هیچ درکی از آن ندارند. آنها درک درستی از پول، درآمد، هزینه، پس انداز، نگاه متفاوت به داشته‌ها و کلیدواژه‌هایی از این دست که بواقع دنیای کارآفرینی را در سال‌های آتی می‌سازد، ندارند و برای همین چشمان زیبایشان هر آنچه را که می‌بیند طلب می‌کند و در صورت برآورده نشدن حاجتشان انواع و اقسام خطرات اعم از افسردگی، پرخاشگری، اضطراب، خودتخریبی و... تهدیدشان می‌کند حال آنکه آموزش درست مفاهیم می‌تواند کودکان ما را خلاق، نوآور و کارآفرین بار آورد. آنگونه که در آینده مشکلات اقتصادی و تمام مشتقاتش اعم از بیکاری، فقر، بزهکاری، افسردگی و تخریب عزت نفس گریبانشان را نگیرد. همه اینها باعث شد تا مرضیه توانا در مدرسه‌اش واحد کارآفرینی کودکان پنج ساله پیش دبستانی را راه‌اندازی کند تا حداقل کودکان این مدرسه مفاهیم نوآورانه اقتصادی و کارآفرینی را یاد بگیرند و آگاه باشند که «نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود.» گفت‌و‌گوی ما با مرضیه توانا در پی می‌آید، به جهت بهره‌مندی بیشتر از فضا سؤالات حذف شده است.
همه چیز از سفر به فنلاند شروع شد
در طول این سال ها مشاهده عینی این مسأله که بچه‌های ما بسیار مصرف‌کننده شده‌اند بسیار آزارم می‌داد. همواره این سؤال برایم پیش می‌آمد که این بچه‌ها چطور می‌خواهند با این همه آسیب اجتماعی، زندگی خود را مدیریت و اداره کنند؟ چطور می‌خواهند در آینده مسائل مالی‌شان را حل و فصل کنند یا اینکه تا چه زمانی می‌خواهند در خانه باشند و چشم‌شان به دست پدر و مادر. تمام این دغدغه‌ها و سؤالات با من بود تا اینکه سفری به فنلاند داشتم. آن سفر تلنگری شد تا ضمن پاسخ به دغدغه‌های ذهنی‌ام بخواهم کاری که آنها در مدارس‌شان انجام می‌دهند، در مدرسه خودم پیاده کنم.
در آن کشور مدام به بچه‌ها می‌گفتند که شما باید خودتان کارهای خودتان را انجام دهید و مسائل اقتصادی و مالی از جمله فروش، جزئی از ذات آموزش در این کشور بود. با‌وجود اینکه بچه‌ها در خانواده‌های متمول زندگی می‌کردند اما مدام در حال تولید و کسب درآمد بودند. مثلاً شیرینی و کیک می‌پختند و در فروشگاه مدرسه به فروش می‌رساندند. آنجا دیدم که به خاطر زود تاریک شدن هوا بچه‌های کلاس پنجم ابتدایی شبرنگ‌هایی را طراحی کرده بودند که روی لباس و کیف کودکان نصب می‌شد و در کل کشور به فروش می‌رسید.
ایده کودکان کارآفرین را در مدرسه عملیاتی کردیم
بچه‌ها در آن کشور چه ثروتمند بودند چه نه در ضمن آموزش یاد گرفته بودند که برای پول ارزش قائل باشند و خودشان کسب درآمد کنند. بچه‌های ثروتمند در کنار دیگران کار می‌کنند و این موضوع در فرهنگ عمومی پذیرفته و به پیشرفت منجر شده است، در حالی که در کشوری مثل ایران ما با آن پیشینه تاریخی و فرهنگی، با تمام منابع غنی و ثروت‌های مادی و معنوی کاملاً برعکس رفتار می‌کنیم. کودکان در ایران چه ثروتمند باشند چه نه با مفهومی به اسم کسب درآمد و ارزش آفرینی بیگانه‌اند و مشکل چیزی نیست جز آموزش ندادن، هم در نهاد خانواده و هم در نهاد آموزش و پرورش.
من پس از ورود به ایران تنها کاری که کردم؛ با بومی سازی، ایده «کودکان کارآفرین» را در مدرسه عملیاتی کردم؛ ایده‌ای که با استقبال خانواده دانش‌آموزان همراه شد و به کمک تک تک افراد به جایی رسید که اکنون بر طبق رایزنی با سازمان‌های مختلف درصدد فراگیرتر شدن آن هستیم. ما درتلاشیم که بچه هایمان به فروشگاه‌های بزرگتری برای عرضه محصولاتشان مجهز شوند تا همه دانش‌آموزان در سراسر شهر بتوانند در سیکل کارآفرینی قرار بگیرند.
جای خالی آموزش سواد مالی در مدارس
انتشار دانش اقتصاد در مدارس از وظایف واحدهای آموزشی است، آموزش سواد مالی و کارآفرینی باید از همان سنین کودکی در بستر مدرسه و آموزش قرار بگیرد چرا که در سنین ابتدایی زندگی، ارتباط بین سلول‌های مغز بسیار است و ضریب حساسیت یادگیری در انسان به طور چشمگیری بالا می‌رود. من هیچ وقت در مدرسه از موضوع کارآفرینی به نام کلاس فوق برنامه یاد نکردم بلکه عقیده دارم این واحد درسی باید در ذات آموزش قرارگیرد. در سند تحول آموزش و پرورش به مسأله آموزش اقتصاد و سواد مالی اشاره شده ولی جای خالی آن در مدارس به وضوح دیده می‌شود. متأسفانه امروز بچه‌هایی را می‌بینم که اگر گوشی یا وسیله بازی مورد علاقه خود را نداشته باشند احساس شکست می‌کنند. انگار دنیا به آخر رسیده، حال جامعه را با وجود این افراد تصور کنید، افرادی بدون عزت نفس و متکی به غیر.
خانواده‌هایی که نمی‌خواهند آب در دل فرزندان‌شان تکان بخورد
متأسفانه امروز خانواده‌هایی را می‌بینم که وقت و هزینه‌های گزافی را صرف کلاس‌هایی با نام‌های تجاری می‌کنند تا اعتماد به نفس و خلاقیت را در فرزندانشان به وجود بیاورند غافل از اینکه افراد موفق هیچ وقت در این کلاس‌ها شرکت نداشته‌اند و هرآنچه امروز باعث موفقیت و پیروزی آنهاست در دل زندگی و دانشگاه زندگی به دست آورده‌اند. پس مدارس باید مدرسه زندگی باشد که بچه‌ها بتوانند پس از پایان تحصیلات گلیم خود را از آب بیرون بکشند و به عبارتی برای زیستن آماده باشند. برخی از خانواده‌ها نمی‌خواهند آب در دل فرزندشان تکان بخورد گویی که رشد بچه‌ها فقط به رشد جسمانی آنها ختم می‌شود و زنگ خطری که آینده اجتماعی و اقتصادی جامعه را تحت تأثیر قرار می‌دهد، نمی‌شنوند.
نیم نگاه
با‌وجود اینکه در فنلاند بچه‌ها در خانواده‌های متمول زندگی می‌کردند اما مدام در حال تولید و کسب درآمد بودند. مثلاً شیرینی و کیک می‌پختند و در فروشگاه مدرسه به فروش می‌رساندند. آنجا دیدم که به خاطر زود تاریک شدن هوا بچه‌های کلاس پنجم ابتدایی شبرنگ‌هایی را طراحی کرده بودند که روی لباس و کیف کودکان نصب می‌شد و در کل کشور به فروش می‌رسید.
من پس از ورود به ایران تنها کاری که کردم با بومی سازی، ایده «کودکان کارآفرین» را در مدرسه عملیاتی کردم؛ ایده‌ای که با استقبال خانواده دانش‌آموزان همراه شد و به کمک تک تک افراد به جایی رسید که اکنون بر طبق رایزنی با سازمان‌های مختلف درصدد فراگیرتر شدن آن هستیم.
مدارس باید مدرسه زندگی باشند تا بچه‌ها بتوانند پس از پایان تحصیلات گلیم خود را از آب بیرون بکشند و به عبارتی برای زیستن آماده باشند. برخی از خانواده‌ها نمی‌خواهند آب در دل فرزندشان تکان بخورد گویی که رشد بچه‌ها فقط به رشد جسمانی آنها ختم می‌شود و زنگ خطری که آینده اجتماعی و اقتصادی جامعه را تحت تأثیر قرار می‌دهد، نمی‌شنوند.
پنج ساله‌های «کارآفرین» و «با ارزش»
طرح کارآفرینی به روش سمات از سه رکن اصلی خانواده، مدرسه و کودکان تشکیل شده است. درست است که بچه‌های پنج شش ساله درک درستی از شمارش یا جزئیات پول ندارند ولی آنچه مهم است مفاهیمی است که ذهن آنها را درگیر کرده. به طور مثال ما در مدرسه مان، فرهنگ پس‌انداز را از طریق تجهیز کلاس‌ها به قلک و تهیه کارت سرمایه‌گذار کوچک برای همه بچه‌ها نهادینه کرده‌ایم به طوری که کودکان پنج ساله ما می‌دانند در این کارت پولی برای تولیداتشان یا برای خرید لوازم مورد نیازشان پس‌انداز می‌کنند و تنها در مواقع ضرور می‌توانند روی کمک خانواده حساب کنند. دیگر کاری که انجام داده‌ایم اختصاص فضایی به نام فروشگاه به بچه هاست که در آن تولیدات خود کودکان به فروش می‌رسد.
شاید در نگاه اول تولیدات کم‌ارزش باشد اما برای بچه دنیایی از مفاهیم است که با عرضه آن به دیگران راه و رسم تولید، فروش و عرضه را یاد می‌گیرند.
از جمله مشاهدات جالب و قابل ذکر اینکه بچه‌ها با مفهوم کارآفرینی درگیر شده‌اند و دائم از ما سؤال می‌کنند که آیا ما کارآفرین هستیم؟ و هر هفته برای رسیدن به روز فروشگاه لحظه شماری می‌کنند و این انتظار شیرین را بخوبی می‌توان از سؤالات مکررشان دریافت. ما از طریق یک کار ساده که قابل اشاعه در تمام مدارس هست توانسته‌ایم تولیدکننده و کارآفرین بودن را در ضمیر ناخودآگاه کودکان نهادینه کنیم تا وقتی این بچه‌ها به سنین بالاتر رسیدند با مفاهیم مالی و پولی بیگانه نباشند و به همین ترتیب روح مصرف کنندگی در آنها جاری و ساری باشد.
آموزش حمایت از تولید ملی در ماکتی کوچک
بچه‌های مدرسه ما به مدد طرح کارآفرینی از دفاتری استفاده می‌کنند که خود خالق روی جلد آن بوده‌اند، در حقیقت با همت زیاد و سرمایه اندک خانواده دفاتر را به مرحله تولید می‌رسانیم و سپس خانواده‌ها برای حمایت از ایده و تولید فرزند خود آن را خریداری می‌کنند، اینگونه فرصت تجربه دانش را در دنیای واقعی به بچه‌ها می‌دهیم و خودباوری و اعتماد به نفس، شکست‌ناپذیری و احساس تعلق به مدرسه را در آنها نهادینه می‌کنیم و پشت پا به فرهنگ مصرف لوازم التحریر با تصاویر وارداتی می‌زنیم. علاوه بر گردش پولی که در داخل مدرسه میان دانش‌آموزان و خانواده‌ها ایجاد می‌شود خانواده‌های ما فقط از تولیدات دفتر کودکان خودشان در مدرسه استفاده می‌کنند و به این ترتیب آنها در بعد کوچک یاد می‌گیرند که به تولیدات داخلی که حاصل کار فرزندان خودشان است بها بدهند. حال تصور کنید اگر این طرز تفکر به بعد کلان جامعه برسد چه اتفاقی می‌افتد؟ آیا غیر از این است که تمام خانواده‌های ایرانی به جهت حمایت از فرزندانشان چرخ تولید داخل را حمایت می‌کنند و اقتصاد را از رکود و شکست نجات می‌دهند؟
بازی بازی خنده شیرین‌تر از قنده...
تجربه کردن و به دست آوردن مهارت‌های اجتماعی همیشه در قالب بازی برای بچه‌ها جذاب است. ما با منطق نمی‌توانیم به کودکان آموزش اعتماد به نفس بدهیم پس باید بستری را فراهم کنیم تا کودک در آن مهارت آموزی کند. اینجاست که کارکرد خانواده و مدرسه به وسیله آموزش نشان داده می‌شود. چه بسا زمانی که بچه ها نقاشی هایشان را به صورت چاپ شده روی جلد دفاتر مشاهده کردند و در فروشگاه به داد و ستد و خرید و فروش پرداختند و دیدند که پدر و مادرهایشان و حتی بستگان دیگر برای خرید از کودکانی که تنها پنج سال دارند زمان گذاشته‌اند، بدرستی دریافتند که ما آنها را باور کرده‌ایم پس خودباوری و حضور در جامعه به‌عنوان مشتری، خریدار، تولیدکننده و... را یاد گرفتند. کودکان مان از اینکه در دنیای واقعی فرصت حضور و دیده شدن یافته‌اند، خوشحالند و سعی می‌کنند بهترین باشند. در چنین فضایی کودکان درتلاشند تا تمام آنچه در وجود خود دارند، یعنی همان استعدادهای پنهان را شکوفا کنند.
گلوله برفی که تا بهمن شدن عزم ملی می‌خواهد
خیلی اوقات به جای صرف وقت و هزینه‌های گزاف می‌توان مفاهیمی را بسادگی به کودکان انتقال داد که عواید آن نه تنها به خود کودک و خانواده‌اش، که به کل جامعه می‌رسد، براحتی می‌توان در دل مدارس دست به اتفاقات بزرگ زد. با وضعیت موجود اقتصادی کشور باید به گوش و هوش باشیم که تکان‌های فرهنگی را از مدارس و خانواده‌ها شروع کنیم پیش از آنکه دیگر خیلی دیرتر از اکنون شده باشد.
کار ما نه تنها قدم آموزشی بزرگ است که گام اقتصادی عظیمی به حساب می‌آید، چرا که نسل پیش رو باید یاد بگیرد که به نفت وابسته نباشد و بتواند در آینده بدون نفت زندگی‌اش را اداره کند و این آموزش‌ها جایی بهتر از مدارس ندارد. البته مدارسی که شکل سنتی آموزش را رها کنند و بیشتر به گردش‌های علمی و عملی بپردازند. به طور مثال به جای چاپ کتابی با موضوع کارآفرینی می‌توان از کارآفرینان به‌عنوان مدرس استفاده کرد تا بیایند از تجربه شکست و پیروزی هایشان برای دانش‌آموزان بگویند، آن موقع است که اثرات آموزش عملی را شاهد خواهیم بود.

با عضویت در بیزنگار می توانید به بیش از 500 مقاله و ویدیو آموزشی و کاربردی به صورت طبقه بندی شده و به رایگان دسترسی داشته باشید.

درباره مدل کسب و کار، طرح کسب و کار، استارتاپ ناب، بوم ارزش پیشنهادی، خلاقیت و نوآوری، کارآفرینی کودکان، کارآفرینی زنان، کارآفرینی سازمانی، کارآفرینی اجتماعی، کمینه محصول پذیرفتنی، ایده پردازی و تجارب کارآفرینان موفق و شکست خورده بخوانید و ببینید.

عضویت سریع و رایگان

منبع: روزنامه ایران
مطالب پیشنهادی:
درباره مدیراینفو

مدیراینفو ارائه دهنده تازه‌ترین اخبار و رویدادها، مطالب مفید، کاریکاتور، اینفوگراف و ویدیوهای کاربردی در حوزه کارآفرینی است؛ با عضویت در مدیراینفو می‌توانید به بیش از ۵۰۰ مقاله و ویدیوی آموزشی در حوزه‌های مختلف و به صورت طبقه بندی شده و رایگان دسترسی داشته باشید. (برای عضویت کلیک کنید)

ارتباط با ما

 تهران، ولنجک، ساختمان واحدهای فناور دانشگاه شهید بهشتی، طبقه منفی 2، واحد 216

 +98-21-22411360
 info [at] modirinfo.com