پایگاه اطلاعرسانی بنیاد ملی نخبگان: او سالهاست مدير شرکت سازگان ارتباط پويا است. شرکتي که از اواخر سال 92 جزو اولين شرکتهايي بوده که مشمول استفاده از قانون حمايت از شرکتهاي دانشبنيان شده است. با مهندس هاشمي درحاليکه 50 سال از زندگياش را سپري کرده، از مسير پيمودهشده، سختيها و لذتهاي مدير يک شرکت فنآور بودن صحبت کرديم.
اجازه بدهيد اينطور شروع کنم که اصلا کار اين شرکت چيست؟
شرکت ما از سال 1370 فعاليت خودش را شروع کرده و هدفش هم طراحي و ساخت محصولات مخابراتي، خصوصا مخابرات راديويي و RF، است. موقعي که ما فعاليتمان را شروع کرديم، در حوزه طراحي و ساخت کار زيادي انجام نميشد. فقط به صورت محدود در حوزههاي دفاعي، کارهايي را خود وزارت دفاع انجام ميداد. ما جزو اولين شرکتهايي بوديم که اين فعاليت را در بخش خصوصي شروع کرديم. ميخواستيم تجهيزات مخابراتي را با استفاده از توانمندي داخلي بسازيم. در طول اين 24، 25 سال هم خيلي از محصولات و تجهيزات را ساختيم که ليست بلند بالايي است؛ تجهيزاتي که براي اولين بار در کشور ساخته و ارائه شدند. از همه مهمتر اينکه اينها يک محصول مطمئن قابل استفاده در شرايط سخت هستند. چون ميبينيد که گاهي تحقيقات انجام شده، اما درنهايت محصول نمونه توليدي به محصول پايدار و صنعتي تبديل نميشود. يا ميرود در آزمايشگاهها يا تبديل ميشود به مقاله. ولي محصولات توليدي شرکت ما همين امروز در بسياري از مکانهاي کشور دارند استفاده ميشوند و تجهيزاتي را که شايد 10، 12 سال گذشته ارائه کرديم، همچنان پشتيباني ميکنيم و خدمات ارائه ميدهيم.
بر چه اساس شما مشمول استفاده از مزاياي قانون حمايت از شرکتهاي دانشبنيان شديد؟
معاونت علمي و فناوري رياست جمهوري زماني که قانون شرکتهاي دانشبنيان را ارائه کرد، براي اين شرکتها تعريفي داشت که چندين بخش را شامل ميشد. يکي از مهمترين پارامترهايش اين بود: شرکتي که بخش عمدهاي از درآمدهايش از راه تحقيق و توسعه و ساخت محصولات جديد است. خب شرکت ما سالانه چندين پروژه جديد دارد و محصولات تازه به بازار عرضه ميکند و بخش عمدهاي از درآمدمان هم از راه همين تحقيقات کاربردي و ساخت محصولات دانشبنيان است.
اين محصولاتي که شما توليد ميکنيد، تماما مشابه خارجي دارند؟
بخش عمده محصولاتي که توليد ميکنيم، مشابه خارجي دارند. يعني محصولاتي نيستند که ما از پايه اختراع کرده باشيم. ولي آن محصول با نوع کاربرد خاصي که در داخل کشور دارد، ممکن است عينا نمونه خارجي نداشته باشد و تفاوتهايي را ايجاد کند. خصوصا اينکه ما محصولاتمان را در طول زمان دائما ارتقا ميدهيم و توانمنديهاي جديد بهشان اضافه ميکنيم. برخي از اين توانمنديها نمونه خارجي ندارد، چون آن نياز وجود ندارد.
در اصل شما محصولات را بومي ميکنيد...
دقيقا.
چطور شد وارد اين حرفه شديد؟ از آنهايي بوديد که از کودکي آرزويش را داشتيد، يا مسير زندگي شما را به اين سمت کشاند؟
من ليسانسم را از دانشگاه علم و صنعت گرفتم و فوق ليسانس را از دانشگاه شريف. هر دو هم در رشته مخابرات. هر کسي که وارد رشته مهندسي ميشود، در ذهنش يک کار مهندسي براي آينده هست. ممکن است اين تصورات در آدمهاي مختلف شدت و ضعف داشته باشد، اما در ذهنش هست که فردا چيزي را بسازد و خدمتي را ارائه کند. من هم وقتي وارد رشته مهندسي شدم، هدفم اين بود. از کودکي چيزهايي ميديدم و ميشنيدم که برايم جالب بود. مثل بيسيم؛ من از يک نقطهاي صحبت کنم و يک نفر در يک جاي ديگر صداي من را بشنود. خيلي به اين چيزها علاقه داشتم. حتي دوره دبيرستان کلاسهاي تعميرات راديو و تلويزيون رفتم. اين داستان برميگردد به سالهاي 61، 62. ميخواستم ببينم اين دستگاهها چطور کار ميکند. همان زمان خودم با چيزهايي که از بازار خريده بودم، يک بيسيم درست کردم، اما يک بيسيم خيلي ساده.
پس علاقهتان از دوران کودکي بود...
بله، به اين حوزه علاقه زيادي داشتم. گرچه وقتي که بهطور حرفهاي وارد اين فضا ميشويد، يک مقدار با آن چيزي که در نوجواني و کودکي تصور ميکرديد، متفاوت است، اما به هر صورت آن چيزي که من را وارد اين عرصه کرد، علاقهام به حوزه مخابرات و ارتباطات بود. در ابتدا تيمي بوديم که کارمان را از دفتر فرهنگي دانشکده برق دانشگاه علم و صنعت شروع کرديم تا در سطح دانشگاهي يکسري کارهاي تحقيق و توسعه انجام دهيم. از همانجا اين فضا باز شد که ما بتوانيم کاري را به صورت اقتصاديتر و يک مقدار سازمانيافتهتر در بيرون دانشگاه انجام دهيم. در اصل نطفه و شروع کار از دفتر فرهنگي دانشکده برق دانشگاه علم و صنعت بود.
چرا تاسيس شرکت؟ کارمند ميشديد بهتر نبود؟ هم چالشهاي کمتري داشتيد، هم ثبات بيشتر...
من هيچوقت کارمند رسمي نبودم. چون احساس ميکردم نميتوانم در جايي که يک دولت نفتسالار بر سر کار هست، ايدهها و آمالم را در مقام کارمندي به نتيجه برسانم. من و امثال من طبيعتا بايد در فضاهاي ديگري کار کنيم که ابتکار عمل در دست خودمان باشد. اين قضيه در شرکتهاي دولتي معمولا فراهم نيست. خصوصا در جهان سوم و کشورهاي متکي به نفت. مسئله ديگر اينکه ميخواستم نتيجه کار خودم را مستقيما و در زمان کوتاهتري ببينم. شما اگر در دولت کار خوب هم انجام دهيد، نتيجه کار را خيلي مستقيم نميبينيد.
کارمند که نبوديد. چند جوان که تازه دوران دانشگاه را تمام کردهاند، چطور کارشان را شروع کردند؟ تاسيس شرکت با کدام سرمايه؟
سال 70 که کارمان را شروع کرديم، شرکتي در کار نبود. يک تيم بوديم. بعضي جاها به توانمنديها و محصولاتي که ما ميتوانستيم به نتيجه برسانيم، علاقهمند بودند و يک مقدار هم حاضر بودند کمک کنند. وارد کار شديم و برخي از نيازهايشان را که نيازهاي نسبتا سادهاي بودند، برآورده کرديم.
يعني يکسري شرکتها بودند که به دانش شما احتياج داشتند، ولي شما کارمند نبوديد و پروژهاي کار ميکرديد...
بله. با وجود اينکه چنين فضايي آن زمان در کشور وجود نداشت که برونسپاري توسط مجموعهها اتفاق بيفتد، ولي در همان بازارهاي کوچکي که پيدا کرديم، وارد شديم. يک مقدار منابعمان را از طريق بانکها تامين ميکرديم. گاهي هم از اقوام کمک ميگرفتيم. توجيه کردن فعاليت اقتصادي و پذيرفتن ريسک اين موضوع سخت بود. بعضيها هم قانع نميشدند و قبول نميکردند. عملا آن مقدار سرمايه که لازم داشتيم، از اين طريق تامين ميکرديم. با گسترش کارها و پروژهها کمکم مجبور شديم شرکت تاسيس کنيم. اما در همان ابتدا چون دانشمان را ميفروختيم و از آن طرف هم خيلي قانع بوديم و نميخواستيم مسيري را خيلي زود طي کنيم و به منابع مادي فراوان و آرامش و آسايش برسيم، کارمان پيش ميرفت. اين قناعت و تحمل سختي هم در نسل ما بود که متاسفانه در اين نسل يک مقدار کمتر است. البته اين مشکلي است که در همه جاي دنيا وجود دارد، حتي ژاپن. علت ديگرش هم يکسري نابسامانيهاي اقتصادي است که باعث ميشود کساني به موفقيتهاي يکروزه ظاهري دست پيدا کنند و جوانهاي ما هم اين را ميبينند و در ذهنشان اين تصور پيش ميآيد که خب چرا من نه؟ درحاليکه از هر هزار نفر شايد يک نفر چنين موقعيت قانوني يا غيرقانوني با رانت يا غيررانت نصيبش ميشود. به علاوه خيلي از اينها در زندانها هستند، يا در حال ورشکستگي.
تاسيس شرکت با کار يک تيم فرق ميکند و هزينههاي خودش را دارد. آن را از کجا به دست آورديد؟
در دوره رشد مسائل مالي کمتر است، چون کارها کوچکتر است و معمولا يکسري شرايط حمايتي هم در کشور براي کسبوکارهاي کوچک وجود دارد.
ولي وقتي فعاليت شرکت بيشتر ميشود، بايد ريسک را بپذيريد و دنبال منابع پرخطرتر برويد. همه مجموعههاي دانشبنيان و حتي بنگاههاي اقتصادي مجبور به اين کار هستند.
پس نقش سرمايهگذارها اين وسط چيست؟ چطور ميشود که در کشورهاي پيشرفته صاحبان سرمايه اين ريسک را ميپذيرند و سرمايه گذاري ميکنند، ولي در کشور ما اينطور نيست؟
در کشورهاي پيشرفته اقتصاد جامعه و درآمدها بر مبناي صنعت و تکنولوژي است. آنها طعم کسب درآمد از راه تکنولوژي را چشيدهاند و آن را سرمايهگذاري پرخطر نميدانند. اقتصادشان با همين عوامل و محصولات رشد کرده است. يک موقعي ميخواندم در کشورهاي پيشرفته غربي بعضي شرکتهاي تکنولوژيمحور قبل از اينکه محصولي را بيرون بدهند، فقط به خاطر ايده اوليهاي که مطرح ميشود، قيمت سهامشان در بورس بهشدت بالا ميرود. مسئله ديگر ثبات است. آنها سيستم مالي، بازرگاني و گمرکيشان ثبات بيشتري دارد که باز هم خطر را کم ميکند. ما دائم نگران تغيير قوانين و سياستهاي داخلي هم هستيم و اين جدا از شرايط بينالمللي و تحريمها است.
مدير يک شرکت فنآور بودن جدا از مسئله تامين سرمايه، چه چالشهاي ديگري دارد؟
بزرگترين چالش در زمان رشد مجموعه، بحث نيروي انساني است، چون سرمايه اصلي يک شرکت دانشبنيان درحقيقت نيروي انساني آن است؛ نيروي انساني کارآمد، باانگيزه و اميدوار به آينده که به خاطر عوامل اقتصادي و اجتماعي پيدا کردنش راحت نيست. اين براي نسل درسخوانده ما چالش است که آيا بروم در يک شرکت دانشبنيان کار کنم با آن سختيها؟ يا مثل پسرخاله بيسوادم از بالا و پايين اقتصادي استفاده کنم. به علاوه آهنرباهاي خيلي قوي در داخل و خارج از کشور داريم. در خارج از کشور تشنه نيروهاي توانمند، پرتلاش و قانع ما هستند. در داخل هم بخشهاي دولتي را داريم. بعضي هنوز چشمشان به اين بخش است که امنيت و ثبات ظاهري دارد و حتي حاضرند يکسري از علايقشان را هم کنار بگذارند.
در حال حاضر چند نفر نيرو داريد؟
100 نفر.
با مشکلاتي که گفتيد، چطور اين نيروها را پيدا ميکنيد؟
بهسختي. معمولا هم با بخش ارتباط صنعت با دانشگاه ارتباط داريم، هم از طريق پايگاههايي که در اينترنت براي جذب نيروها وجود دارد، عمل ميکنيم. يک بار به آقاي دکتر سهرابپور گفتم ارتباط ما با آن ليستي که در بنياد نخبگان دارند، ضعيف و سخت است. ما کساني را نياز داريم که پيدا نميکنيم و کساني هم به مجموعه ما نياز دارند که ما را پيدا نميکنند. آن ارتباط ارگانيک و سازماندهيشده بين شرکتهاي دانشبنيان و نيروهاي علاقهمند، نيست.
شما طوري از کارتان صحبت ميکنيد، انگار خيلي ساده بوده. بالاخره شما يک گروه جوان بوديد، بدون هيچ سرمايهاي. چطور شرکتها را قانع ميکرديد؟ چه سختيهايي داشتيد؟
از مشکلات نگفتم، چون احساس ميکنم امر بديهي است که وقتي ميخواهيد به هدفي برسيد، حتما با مشکلاتي مواجه ميشويد. هميشه همين بوده. يک نمونه هم نميتوانيد در دنيا پيدا کنيد. خصوصا در کشور ما که نفتسالار است، اينکه بخواهيد يک محصول را بسازيد، خصوصا در آن سالها که امکان خريد اين تجهيزات از خارج از کشور هم وجود داشت، بسيار سخت است. چقدر بايد آنجا تواضع به خرج بدهيد، کوتاه بياييد و به حرفشان گوش کنيد تا با شما کنار بيايند و کارفرما قانع شود که به لحاظ قيمت و خدمات و... محصول را از شما بخرد، بهتر است.
در اصل شما سطح توقع خودتان را به کف رسانديد...
دقيقا. در سالهاي اول بايد با خيلي چيزها کنار بياييد. مثل آبي که قطره قطره ميچکد و از ميان سنگها راهش را باز ميکند. در کوتاهمدت انتظار آسايش نداشته باشيد. گرچه به نظرم در يک فعاليت دانشبنيان تا آخر در حال انجام ماموريت هستيد. مثل پليس که ميگويد مسير هم بخشي از سفر است، بايد بدانيم لذت و آسايش را در همين مسير جستوجو کنيم. چون انتهايي وجود ندارد. ولي واقعيت اين است که اگر اين شرايط را در ذهنتان حلاجي کنيد و آن را يک ماموريت ببينيد، ميتواند برايتان لذتبخش هم باشد.
اما اگر يک زماني بخواهيد مقايسه کنيد با يک شرايط اقتصادي دلالمحور، خيلي خطرناک است و ممکن است آدم را از راه به در کند. گاهي براي خودم هم پيش آمده که بگويم چرا اين همه سختي؟ چون ميگويند شما با اين همه زحمتي که اينجا ميکشيد، اگر يکدهمش را در فلان کشور ميکشيديد، الان در ساحل امن و آرامش بوديد. که با توجه به هدفي که دارم، بايد اينها را از ذهنم دور کنم. بخشي از اين مشکلات در کوتاهمدت قابل تغيير نيست و اين واقعيت جامعه ماست.
منبع: «ماهنامه سرآمد»